مستطرف

لغت نامه دهخدا

مستطرف. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استطراف. آنکه نو می شمارد چیزی را. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || آنکه از نو پیدا می کند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). رجوع به استطراف شود.
مستطرف. [ م ُ ت َ رَ ]( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از استطراف. آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || هر گیاه که هنوز در غلاف خود باشد. || مال نو. || مستطرف الایام ؛ اول زمانه : فعلته فی مستطرف الایام. ( منتهی الارب ). || طرفه و نوشمرده. || نویافته و پیداکرده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خوش و شگفت دیده. ( منتهی الارب ). رجوع به استطراف شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ رَ ) [ ع . ] (ص . ) نو، تازه ، شگفت .

فرهنگ عمید

۱. تازه، نو.
۲. شگفت،طرفه، عجیب.

فرهنگ فارسی

تازه، نو، شگفت، طرفه، عجیب
(اسم صفت ) ۱ - تازه نو . ۲ - شگفت عجیب طرفه . ۳ - برگزیده منتخب .
آنکه خانه زاد و از نتایج صاحب خود نباشد

ویکی واژه

نو، تازه، شگفت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال لنورماند فال لنورماند فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت