مراغمه

لغت نامه دهخدا

( مراغمة ) مراغمة. [ م ُ غ َ م َ ] ( ع مص ) از کسی بریدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ) ( زوزنی ). با کسی خشم گرفتن و از میان قومی بشدن. ( تاج المصادر بیهقی ). جدائی کردن. ( منتهی الارب ). دوری گزیدن از کسی : راغم القوم ؛ نابذهم و هاجرهم و عاداهم ، و راغم اَباه ُ؛ فارقه علی رغم منه و کراهة. ( اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). آشکارا جنگ کردن با کسان و جدائی نمودن و عداوت کردن. ( از منتهی الارب ). خشم گرفتن با یکدیگر. ( زوزنی ). جدائی و دوری و خشم کردن با هم. ( منتهی الارب ). || کسی را به خشم آوردن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 88 ) ( از زوزنی ).

فرهنگ فارسی

از کسی بریدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال مکعب فال مکعب فال میلادی فال میلادی فال کارت فال کارت