مراغم

لغت نامه دهخدا

مراغم. [ م َ غ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَرغَم و مِرغَم به معنی بینی. ( از متن اللغة ). رجوع به مرغم شود.
مراغم. [ م ُ غ َ ] ( ع اِ ) هجرتگاه. ( ترجمان علامه جرجانی ). مهرب. گریزگاه. ( از متن اللغة ). مذهب. مهرب. ( اقرب الموارد ). رفتن جای. گریزجای. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مضطرب. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). جای اضطراب. ( ناظم الاطباء ). السعة و المضطرب الواسع. ( متن اللغة ). گویند: وقع فی المراغم ؛ ای فی المضطرب. ( اقرب الموارد ). || قلعه. ( منتهی الارب ). حصن. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ).
مراغم. [ م ُ غ ِ ] ( ع ص ) ناراضی. کراهت دارنده. ( ناظم الاطباء ). نعت فاعلی است از مراغمة. رجوع به مراغمة شود.

فرهنگ فارسی

ناراضی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال سنجش فال سنجش فال ورق فال ورق فال چای فال چای