متتبع

لغت نامه دهخدا

متتبع. [ م ُ ت َ ت َب ْ ب ِ ] ( ع ص ) آن که تتبع کند. آن که استقراء کند. ( یادداشت دهخدا ). طلب کننده چیزی را و رونده در پی آن.( آنندراج ) || مشغول و ملازم در تجسس و تجسس کننده. ( ناظم الاطباء ). تتبعکننده و تجسس کننده. مطالعه کننده. ج ، متتبعین. || تقلیدکننده و تقلیدی ضد مخترع. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تتبع شود.

فرهنگ معین

(مُ تَ تَ بِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) تتبع کننده .

فرهنگ عمید

جوینده، تحقیق کننده.

فرهنگ فارسی

تتبع کننده، مطالعه کننده
( اسم ) کسی که در امری تتبع کند تحقیق کننده مطالعه کننده جمع : متتبعین .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم