متأدب. [ م ُ ت َ ءَدْ دِ ] ( ع ص ) ادب گرفته. ( آنندراج ). ادب آموخته. ( ناظم الاطباء ). دانا و عالم : مردی متأدب و فاضل بوده است. ( تاریخ قم ص 221 ). و رجوع به ماده بعد شود. متأدب. [ م ُ ت َ ءَدْ دَ / دِ ] ( ع ص ) خوش خوی و نیک خصلت و داناو عالم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ماده قبل شود.