قاذوره

لغت نامه دهخدا

( قاذورة ) قاذورة. [ رَ ] ( ع ص ) مرد بدخوی و غیرتمند. || مردی که مکروه و ناخوش دارد چیزی را پس نخورد آن را. || مردناآمیزنده به مردم از بدخوئی. || شتر که در کرانه فروخوابد از شتران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) پلیدی و نجاست.( آنندراج ). || فاحشگی و زنا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). شرب خمر و جز آن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رَ یا رِ ) [ ع . قاذورة ] (اِ. ) ۱ - پلیدی ، نجاست . ۲ - بدخو. ج . قاذورات .

فرهنگ عمید

۱. نجاست، از قبیل ادرار و مدفوع.
۲. کار زشت.
۳. گناه فاحش.
۴. زنا.
۵. پلیدی.
۶. مردار.
۷. کسی که به سبب بدخویی با دیگران مراوده و آمیزش نداشته باشد.

فرهنگ فارسی

کارزشت، گناه فاحش، زنا ، پلیدی، مردار
۱ - پلیدی نجاست جمع : قاذورات ۲ - زنا فاحشگی ۳ - شرب خمر و جز آن .

ویکی واژه

قاذورة
پلیدی، نج
بدخو.
قاذورات.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب فال جذب فال جذب فال آرزو فال آرزو