فروزه

لغت نامه دهخدا

( فروزة ) فروزة. [ ف َرْ وَ زَ ] ( ع مص ) مردن و هلاک گردیدن. ( منتهی الارب ). موت. ( از اقرب الموارد ).
فروزة. [ ف ُ زَ ] ( ع مص ) خشم گرفتن و برافروخته گردیدن. ( منتهی الارب ).
فروزه. [ ف ُ زِ ] ( اِ ) به معنی صفت که مقابل ذات است. چون فروز به معنی روشنی است و بروشنی چیزها شناخته شود، همچنین فروزه یعنی صفت معرف و شناسای حقیقت چیزها خواهد بود. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج )( از فرهنگ دساتیر ). برساخته فرقه آذرکیوان است.

فرهنگ فارسی

به معنی صفت که مقابل ذات است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش فال اعداد فال اعداد فال تاروت فال تاروت