فجو

لغت نامه دهخدا

فجو. [ ف َج ْوْ ] ( ع مص ) دور نمودن زه از قبضه کمان. || گشادن در را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
جای وسیع. «الساحة الواسعة» . چون آفتاب غروب می‏کرد به جانب چپ آنها می‏گذشت و آنها در جای وسیع از غار بودند. این کلمه یکبار بیشتر در قرآن نیامده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال فرشتگان فال فرشتگان فال احساس فال احساس