غسوق

لغت نامه دهخدا

غسوق. [ غ ُ ] ( ع مص ) غسوق چشم ؛ خیره گردیدن و تاریک شدن یا اشک آوردن آن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ): غسقت العین غسوقاً؛ دمعت و قیل انصبت ،و قیل اظلمت. ( اقرب الموارد ). || غسوق آب ؛ ریختن آن. || غسوق ابر؛ باریدن باران. ( از المنجد ). || تاریک شدن شب. ( تاج المصادر بیهقی ). در فرهنگهای دیگر به این معنی دیده نشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال حافظ فال حافظ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال امروز فال امروز