غبیر

لغت نامه دهخدا

غبیر. [ غ َ ] ( ع اِ ) نوعی از خرما.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || آبی است مر محارب را. ( منتهی الارب ). || ( ص ) سست رأی : رجل غبیرالرأی ؛ مردی سست رأی. ( مهذب الاسماء ).
غبیر. [ غ ُ ب َ ] ( اِخ ) آبی است در ناحیه «دارةُ غَبیر» از آن ِ قوم بنی الاضبط. ( معجم البلدان ). || دارة غُبیر. رجوع به دارة غُبیر شود.

فرهنگ فارسی

آبی است در ناحیه داره غبیر از آن قوم بنی الاضبط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال مکعب فال مکعب فال اوراکل فال اوراکل فال چوب فال چوب