غباوت

لغت نامه دهخدا

غباوت. [ غ َ وَ ] ( ع مص ، اِمص ) کندذهنی. ( غیاث ) ( آنندراج ). درنایافتن و ابله شدن. ( تاج المصادر زوزنی ). گول گردیدن. نه دریافتن از چیزی. گولی. ( منتهی الارب ). احمقی. سَفَة. غافلی. عدم فطانت. کندفهمی. نادانی. بلاهت. بلادت : وزیر چون پادشاه را تحریص نماید در کاری که به رفق... تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت خویش نموده باشد. ( کلیله و دمنه ). امیر سیف الدوله دانست که حرکت آن حضرت سبب جهل و غباوت اهل تدبیر و نقصان رشد ناصح و مشیر است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 203 ).

فرهنگ معین

(غَ وَ ) [ ع . غباوة ] ۱ - (مص ل . ) کند ذهن شدن . ۲ - ابله شدن . ۳ - (اِمص . ) گولی . ۴ - احمقی ، ابلهی .

فرهنگ عمید

کودنی، کم هوشی، کم عقلی.

فرهنگ فارسی

احمق شدن، ابله شدن، کودن شدن، کودنی، کم هوشی، نادانی وغفلت
۱ - ( مصدر ) گول گردیدن . ۲ - ابله شدن ۲ - ( اسم ) گولی . ۳ - ابلهی احمقی سفاهت .

ویکی واژه

غباوة
کند ذهن شدن.
ابله شدن.
گولی.
احمقی، ابلهی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ابجد فال ابجد فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع