عیدان

لغت نامه دهخدا

عیدان. ( ع اِ ) ج ِ عود. رجوع به عود شود : سلیخه منقا و عیدان السلیخه از هر یک نیم درمسنگ. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
عیدان. ( ع اِ ) تثنیه عید در حال رفع. رجوع به عید و عیدَین شود.
عیدان. [ ع َ ] ( ع اِ ) خرمابنان دراز، و از آن است کاسه ای که آن حضرت ( ص ) در آن بول میکرد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نخل های طویل ( یک دانه آن را عیدانة گویند ). ( از اقرب الموارد ).
عیدان. [ ع َ ] ( اِخ ) جایگاهی است که در شعر بشربن ابی خازم از آن یاد شده است. رجوع به معجم البلدان شود.

فرهنگ فارسی

جایگاهی است که در شعر بشر بن ابی خازم از آن یاد شده است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ