عکس پذیر

لغت نامه دهخدا

عکس پذیر. [ ع َ پ َ ] ( نف مرکب ) عکس پذیرنده. نقش پذیر. انعکاس و تصویر پذیر چون آینه :
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.نظامی.چنان ز ضعف بود بی نظیرم روشن
که در برابرم آیینه نیست عکس پذیر.عرفی.

فرهنگ فارسی

عکس پذیرنده نقش پذیر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت