عهدگسل

لغت نامه دهخدا

عهدگسل. [ ع َ گ ُ س ِ / س َ ] ( نف مرکب ) عهدگسلنده. پیمان شکننده. ناقض عهد. عهدشکن. پیمان شکن :
چه غم که عهدگسل داردت کشاکش ناز
که هر گسیختنی صدهزار پیوند است.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

عهد گسلنده پیمان شکننده ناقض عهد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال احساس فال احساس