عمیدالدین

لغت نامه دهخدا

عمیدالدین. [ ع َ دُدْ دی ] ( اِخ ) اسعد، مکنی به ابونصر. وزیر اتابک سعد زنگی. رجوع به ابونصر ( اسعد... ) شود.
عمیدالدین. [ ع َ دُدْ دی ] ( اِخ ) عبدالمطلب بن محمدبن علی. رجوع به عمیدی شود.

فرهنگ فارسی

عبدالمطلب ابن محمد بن علی

فرهنگ اسم ها

اسم: عمیدالدین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: amidoddin) (فارسی: عَميدالدين) (انگلیسی: amidoddin)
معنی: آن که در دین دارای مقام و منصب بزرگ است، آن که در دین تسلط دارد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس فال ارمنی فال ارمنی