عقق

لغت نامه دهخدا

عقق. [ ع َ ق َ ] ( ع مص ) باردار گردیدن ، و باردار نگردیدن ، از اضداد است. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). عَقاق. عِقاق. رجوع به عقاق شود. || شکافته شدن. ( از اقرب الموارد ). کفته شدن. ( منتهی الارب ).
عقق. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) آزارده پدر و مادر. || بار شکم. ( منتهی الارب ). حمل. ( اقرب الموارد ). عَقاق. و رجوع به عقاق شود. || ( اِمص ) نافرمانی. || کفتگی. ( منتهی الارب ).
عقق. [ ع ِ ق َ ] ( ع اِ ) ج ِ عِقّة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عِقة شود.
عقق. [ ع ُ ق َ ] ( ع اِ ) برق که میان ابر درخشد. ( منتهی الارب ). آنچه از شعاع برق در ابر بماند. ( از اقرب الموارد ). || آزاردهنده پدر و مادر را و نافرمان. ( منتهی الارب ): ولد عقق ؛ به معنی عاق است یعنی فرزندی که نافرمانی پدر خود کند و شفقت و احسان را بر او ترک کند و او را خوار سازد. ( از اقرب الموارد ): ذُق عقق ؛ جزای کار خود را بچش ؛ ای عاق. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به منتهی الارب شود.
عقق. [ ع ُ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ناقه باردار. ج ، عِقاق. || ج ِ عَقوق. ( منتهی الارب ). ج ِ عقوق ، و جمع آن عِقاق است.( از اقرب الموارد ). || بمعنی عُقَق و عاق. رجوع به عُقَق شود. || دشمنان دور. || قطعکنندگان صله رحم. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال قهوه فال قهوه فال امروز فال امروز فال پی ام سی فال پی ام سی