لغت نامه دهخدا
عفرین. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام نهری است در نواحی مصیصه ، که بسوی اعمال نواحی حلب جاری است. و در اخبار نام آن آمده است. ( از معجم البلدان ).
عفرین. [ ع ِ ف ِرْ ری ] ( ع ص ، اِ ) شیر ماده درشت خلقت. || لیث عفرین ؛ شیر بیشه و بیشه شیر. ( منتهی الارب ). اسد. ( اقرب الموارد ). || جانورکی است که در خاک نرم بن دیوار می باشد، یا جانورکی است مانند کربسه و بر سوار پیش آید و به دنب می زند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). گوش خزک. ( یادداشت دهخدا ). || مرد تمام اندام ضابط توانا. ( منتهی الارب ). مرد کامل ضابط قوی. ( از اقرب الموارد ). || زیرک و رسا و بغایت رساننده هر چیزی. ( منتهی الارب ). نافذ در کارها و مبالغه کننده در آن با زیرکی. || هر ضابط قوی. || مرد کامل پنجاه ساله. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام شهری است. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). مأسده و جای شیرناکی است ، و یا شهری است. ( از اقرب الموارد ).