عفاء

لغت نامه دهخدا

عفاء. [ ع َ ] ( ع مص ) مردن و رفتن اثر کسی و هلاک شدن و نیست و ناپدید گردیدن. ( از منتهی الارب ). از بین رفتن اثر کسی. ( از اقرب الموارد ). ناپیدا شدن. ( المصادر زوزنی ). ناپدید شدن اثر. ( تاج المصادر بیهقی ). || صاف و روشن ماندن آب. || زیاده گردیدن بر کسی در علم. || پوشیدن گیاه زمین را. || بریدن صوف را. || برگرفتن بهترین شوربا را. || گذاشتن چیزی در بن دیگ. || ناپدید کردن باد نشان چیزی را. ( از منتهی الارب ). عَفْو. رجوع به عفو شود.
عفاء. [ ع َ ] ( ع اِمص ) پوشیدگی و ناپدیدگی. ( منتهی الارب ). کهنگی و هلاکت. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) خاک. ( منتهی الارب ). تراب. ( اقرب الموارد ). در شتم و ناسزا گویند: علیه العفاء. ( از منتهی الارب ). خاک که اثر را بپوشاند: علی الدنیا بعدک العفاء. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || سپیدی بر سیاهه چشم. ( از منتهی الارب ). سپیدی بر حدقه. ( از اقرب الموارد ). || باران. ( منتهی الارب ). مطر. ( اقرب الموارد ). || خرکره. ( منتهی الارب ). عِفاء. عِفا. رجوع به عِفاء و عِفا شود.
عفاء. [ ع ِ ] ( ع اِ ) خرکره. ( منتهی الارب ).بچه حمیر را نامند و گفته اند یرنعام است. ( فهرست مخزن الادویه ). عَفاء. عفا. رجوع به عفا و عفاء شود.
- ابوالعفاء ؛ حمار. ( اقرب الموارد ). کنیه خر. ( ناظم الاطباء ).
|| انبوهی پشم شتر و پر شترمرغ و جز آن. ( منتهی الارب ). آنچه بسیار باشد از پر شترمرغ و پشم شتر و موی دراز انبوه. ( از اقرب الموارد ).
عفاء. [ ع ِ ] ( ع اِ ) ج ِ عفو. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عفو شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال احساس فال احساس فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی