عبعب

لغت نامه دهخدا

عبعب. [ ع َ ع َ ] ( ع اِمص ) نازکی و تازگی جوانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).نعمة الشباب. ( اقرب الموارد ). || ( ص ، اِ )جوان پرگوشت. || جامه وسیع و فراخ. || چادر باریک و نازک از پشم شتر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گلیم پشمین. ( مهذب الاسماء ). || مرد جوان تمام. ( مهذب الاسماء ). || بتخانه. || مرد بلند بالا. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || آهوی نر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
عبعب. [ ع َ ع َ ] ( اِخ ) نام بتی است. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

نام بتی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن فال مکعب فال مکعب