عاجزنواز

لغت نامه دهخدا

عاجزنواز. [ ج ِ ن َ ] ( نف مرکب ) نوازنده عاجز. تیمارخوار ناتوان. که ناتوانان را نوازد و دستگیری کند :
زمین بوس شه تازه تر کرد باز
چنین گفت کای شاه عاجزنواز.نظامی.تواند که بانوی عاجزنواز
گشاید بما بر در گنج باز.نظامی.و رجوع به عاجز شود.

فرهنگ عمید

نوازندۀ عاجز، آن که به ناتوانان کمک می کند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) نوازنده ناتوان تیمار دار عاجزان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم