صلاح و مصلحت

لغت نامه دهخدا

صلاح و مصلحت. [ ص َ ح ُ م َ ل َ ح َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است. تدبیر کردن. رای زدن. مصلحت دانستن. راهنمائی کردن : بی صلاح و مصلحت او آب نمی خورد و همیشه از او مصلحت می جوید. رجوع به صلاح و مصلحت جوئی شود.

فرهنگ فارسی

از اتباع است تدبیر کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال چوب فال چوب فال میلادی فال میلادی فال پی ام سی فال پی ام سی