صفرابر

لغت نامه دهخدا

صفرابر. [ ص َ ب ُ ] ( نف مرکب ) بُرنده صفرا و زائل کننده آن. آنچه صفرا را کم کند. آنچه صفرا را ببُرد :
ترش روئی است زر صفرابر
وقت صفرای تو زر بایستی.خاقانی.زر چو نهی روغن صفراگرست
چون بخوری میوه صفرابرست.نظامی.و رجوع به صفرا و صفراشکن شود.

فرهنگ عمید

آنچه صفرا را کم می کند، بُرندۀ صفرا: زر چو نهی روغن صفرا گر است / چون بخوری میوۀ صفرابر است (نظامی۱: ۷۳ ).

فرهنگ فارسی

برنده صفرا و زائل کننده آن
( صفت ) آن چه که صفرا ( زرداب ) را کم کند : شاه توت صفرابر است .

فرهنگستان زبان و ادب

{cholecystagogue, cholecystagogic, cholecystokinetic} [علوم پایۀ پزشکی] ماده ای که کیسۀ صفرا را منقبض می کند یا باعث تحریک انقباض آن می شود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال مکعب فال مکعب فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس