صاف و پوست کنده

لغت نامه دهخدا

صاف و پوست کنده. [ ف ُ ک َ دَ / دِ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) صریح. آشکارا. روشن. بی کنایت. صاف و ساده. بی پرده. و رجوع به صاف و ساده شود.

فرهنگ فارسی

صریح آشکار رک و بی پرده .
از اتباع است صریح آشکارا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم