شیر باز

لغت نامه دهخدا

شیرباز. ( ص مرکب ) از شیر بازکرده. ( یادداشت مؤلف ) :
مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیرباز
کز یک گناه بازنگشتم به عمر سیر.سوزنی.- شیرباز کردن ؛ فطام. از شیر باز کردن. ( یادداشت مؤلف ) :
پیرپروردایه لطف تو است آنکو نکرد
هیچ دانا را ز طفلی تا به پیری شیرباز.سوزنی.

فرهنگ فارسی

از شیر باز کرده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع فال کارت فال کارت فال فنجان فال فنجان