شهربندی. [ ش َ ب َ ] ( حامص مرکب ) زندانی بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || محاصره. || در محاصره افتادن. ( فرهنگ فارسی معین ) : چون در آن برج شهربندی یافت برج از آن ماه بهره مندی یافت.نظامی.
فرهنگ فارسی
۱ - زندانی بودن . ۲ - در محاصره افتادن زندانی بودن یا محاصره