شهر بندی

لغت نامه دهخدا

شهربندی. [ ش َ ب َ ] ( حامص مرکب ) زندانی بودن. ( فرهنگ فارسی معین ). || محاصره. || در محاصره افتادن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چون در آن برج شهربندی یافت
برج از آن ماه بهره مندی یافت.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - زندانی بودن . ۲ - در محاصره افتادن
زندانی بودن یا محاصره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی