شهباء

لغت نامه دهخدا

شهباء. [ ش َ ] ( ع ص ) مؤنث اَشْهَب. ( غیاث اللغات ). سپیدی به سیاهی آمیخته. ( منتهی الارب ). معز شهباء؛ بز سپیدی به سیاهی آمیخته. ( ناظم الاطباء ). || کتیبة شهباء؛ لشکر گران سلاح. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن لشکر که از بسیاری سلاح سفید نماید. ( مهذب الاسماء ). || غُرّة شهباء؛ اسب که در پیشانی آن موی مخالف سپیدی باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سپیدی پیشانی اسب که در وی چندین موی سیاه و یا رنگ دیگر باشد. ( ناظم الاطباء ). || بَغْلة شهباء؛ استر سفید. ( یادداشت مؤلف ). || سنة شهباء؛ سال قحط که سبزی و باران نداشته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سال تنگ. ( مهذب الاسماء ) ( از دهار ). || لیلة شهباء؛ شب با باد سرد. ( منتهی الارب ). و رجوع به اشهب شود. || ( اِخ ) نام اسب قَتّال بَجَلی. ( منتهی الارب ).
شهباء. [ ش َ ] ( اِخ ) نام قلعه ماردین. ( سفرنامه ابن بطوطه ). || قلعه حلب. ( ابن بطوطه ) ( از دمشقی ). لقب شهر حلب از آن جهت که اغلب سنگهای ساختمانهای آن شهر با گچ سفیدرنگ است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) خال خالی ، رنگ سفید که خال های سیاه داشته باشد.

ویکی واژه

خال خالی، رنگ سفید که خال‌های سیاه داشته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال احساس فال احساس