شای

لغت نامه دهخدا

شای. ( اِ ) خدا و یزدان.( ناظم الاطباء ) ( اشتنگاس ). اما جای دیگر دیده نشد.
شای. ( معرب ، اِ ) معرب چای و بمعنی آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چای شود.
شأی. [ ش َءْی ْ ] ( ع مص ) از پیش بشدن. ( المصادر زوزنی ص 269 ).

فرهنگ فارسی

از پیش بشدن

دانشنامه عمومی

شای، در اساطیر مصر باستان به عنوان خدای سرنوشت، محافظ از بدو تولد تا مرگ پنداشته می شده است.
شای به هیأت مردی به شکل بز و گاه به هیأت یک افعی که زیر خشت چالۀ تولد، که به شکل سر مسخنت است، ترسیم کرده اند.
این خدا به همراه مسخنت و تاورت در هنگام به دنیا آمدن کودکی بر او پدیدار می شدند و سرنوشت او را رقم می زندند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم