لغت نامه دهخدا
بریده گشت پس آنگاه ششصدوسی سال
سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر.ناصرخسرو.زآن پیشتر که جامه جانت شود سیاه
از مردم سیاه درون اجتناب کن.صائب. || محو شدن. سترده شدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
که فرغول برنتابد آن روز
که بر تخته بر سیاه شود نام.رودکی ( از لغت فرس اسدی ص 316 ).