سطو

لغت نامه دهخدا

سطو. [ س َطْوْ ] ( ع مص ) حمله کردن یا مغلوب نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). حمله بردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || سخت گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گرفتن بعنف. ( تاج المصادر بیهقی ).گرفتن بعنف و یُعدی بالباء. ( المصادر زوزنی ). || گام فراخ نهادن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

حمله کردن یا مغلوب نمودن . حمله بردن . یا سخت گرفتن . یا گام فراخ نهادن اسب .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
حمله و گرفتن به شدّت. در قاموس گوید «سطا علیه و به سطواً و سطوة: صال او قهر بالبطش» و در چهره کفّار به هنگام خوانده شدن آیات ما انکار می‏بینی نزدیک است به سوی کسانیکه آیان ما را برآنها می‏خوانند حمله کنند و دست بگشایند. این کلمه فقط یکبار در قرآن یافته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال کارت فال کارت فال انگلیسی فال انگلیسی استخاره کن استخاره کن