سرود گویان

لغت نامه دهخدا

سرودگویان. [ س ُ ] ( ق مرکب ) در حال سرود گفتن :
هر دم ز دیار خویش پویان
بر نجد شدی سرودگویان.نظامی.رجوع به سرود شود.

فرهنگ فارسی

در حال سرود گفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال کارت فال کارت فال ارمنی فال ارمنی فال فنجان فال فنجان