سر گله

لغت نامه دهخدا

سرگله. [ س َ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) سردار رمه. ( آنندراج ). گوسفندی که پیشاپیش گله رود و چنین گوسفند فربه تر از دیگر گوسفندان است :
گوسفندی قوی که سرگله بود
پایش از بار دنبه آبله بود.نظامی.ابلیس کند راهزنی راهروان را
این گرگ نظر از رمه بر سرگله دارد.صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

سردار رمه . که پیشاپیش گله رود و چنین گوسفند فربه تر از دیگر گوسفندان است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم