سخن رفتن

لغت نامه دهخدا

سخن رفتن. [ س ُ خ َ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) گفتگو شدن. مذاکره :
سخن رفتشان یک بیک همزبان
که از ماست بر ما بد آسمان.فردوسی.چو پیران بیامد ز هند و ز چین
سخن رفت از آن شهر باآفرین.فردوسی.بوالفتح رازی را بخواند و خالی کرد و گفت درباب تو امروز سخن رفته است. ( تاریخ بیهقی ). سخن بسیار رفت تا آنچه نهادنی بود بنهادند. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

گفتگو شدن فدا کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال چوب فال چوب