لغت نامه دهخدا
ساسر. [ س ُ ] ( اِ ) آن نی که از آن قلم سازند. ( شرفنامه منیری ) ( جهانگیری ) ( رشیدی ) ( الفاظ الادویه ). قلم و نی میان خالی که بدان چیزی نویسند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( استینگاس ) ( ناظم الاطباء ) . رجوع به سار شود.
ساسر. [ س ِ ] ( اِخ ) ( کوه... ) یا کوه مقدس. تلی بود درچهارهزار و پانصدگزی روم. بسال 493 ق. م. پلبسها ( طبقات عامه ) روم چون تاب تحمل دیون پاتریسیوسها ( بزرگزادگان ) را نداشتند از آن شهر خارج شدند و بر تل ساسر مقام کردند. این تل از آن زمان مشهور گشت. ( از فرهنگ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی ).