زحزح

لغت نامه دهخدا

زحزح. [ زَ زَ ] ( ع مص ) دوری. ( دهار ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). گویند: هویزحزح منه ؛ یعنی بدور است از او. ( از متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) رجوع به زحزحة، زحزاح و تزحزح شود.

فرهنگ فارسی

دوری

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی زُحْزِحَ: دور شد (زحزح در اصل به معنای این است که چیزی را به عجله و پیدرپی به سوی خود بکشی )
معنی مُزَحْزِحِهِ: دور کننده آن (از زحزح که به معنای این است که چیزی را به عجله و پیدرپی به سوی خود بکشی )
ریشه کلمه:
زحزح (۲ بار)
«زُحْزِحَ» در اصل به معنای این است که انسان خود را از تحت تأثیر جاذبه و کشش چیزی تدریجاً خارج و دور سازد.
تزحزح کنار شدن و کنار کردن است (اقرب) . هر که از آتش کنار و به بهشت داخل شده باشد سپس رستگار شده . مزحزح به معنی دور کننده و کنار کننده است از این ماده فقط دو لفظ فوق در قرآن مجید یافته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال چای فال چای فال اعداد فال اعداد فال آرزو فال آرزو