رطبه

لغت نامه دهخدا

( رطبة ) رطبة. [ رَ ب َ ] ( ع اِ ) رطبه. قت. برسیم. یونجه ٔتر. ( یادداشت مؤلف ). سپست تر. ج ، رِطاب. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سپست تر. ( آنندراج ) ( دهار ). || ( ص ) تأنیث رطب : عظام رطبة. ( یادداشت مؤلف ).
- قروح رطبة ؛ ریشهای تر. ( یادداشت مؤلف ).
|| دختر نازک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- کبد رطبة ؛ جگر زنده. ( منتهی الارب ).
رطبة. [ رُ طَ ب َ ] ( ع اِ ) خرمای تر. ( دهار ). یکی رُطَب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رطب شود.
رطبه. [ رَ ب َ / ب ِ ] ( ع اِ ) یونجه. سپست تر را گویند چون سبز بود و جمع او رطاب بود وابوعبید از اصمعی روایت کند که سپست تر را رطبه گویند و لیث گوید خشک آن را عرب قت گوید و بعضی گویند قت تر آن و خشک آن هر دو را گویند و اصمعی گوید: فصافص جمع فصفصه است و به پارسی او را سپست گویند. ( از صیدنه ابوریحان بیرونی ). فصفصه است و چون خشک شود قت خوانند و علف گویند به پارسی اسپرست و یا اسپست گویند. ( از ذخیره خوارزمشاهی ) : و بر جریب رطبه پنج درهم. ( ترجمه تاریخ قم ص 182 ). رجوع به همان متن و تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه ص 290 شود.

دانشنامه عمومی

رُطبه شهری در غرب استان انبار عراق است. از این شهر دو بزرگراه می گذرد. این شهر از لحاظ آب و هوا در منطقه ای خشک و کویری قرار دارد. رود وادی حوران نیز از این شهر می گذرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم