لغت نامه دهخدا
رضو. [ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودخانه بخش میناب شهرستان بندرعباس. سکنه آن 800 تن. آب آن از رودخانه. محصول عمده آنجا خرما. مزارع بله ، کرت ، ده بریگان ، چرمان جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
رضو. [ رَ ضُوْ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کاخک بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. سکنه آن 252 تن. آب آن از قنات. محصول عمده آنجا غلات و ابریشم و زعفران. صنایع دستی زنان قالیچه بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ) .