دیرمان

لغت نامه دهخدا

دیرمان. ( نف مرکب ) دیرماننده. که دیرماند. که دیرپاید :
کز عمر هزار ساله نوح
صد دولت دیرمان ببینم.خاقانی.|| بقا و پایداری و بمعنای باقی و پایدار. ( غیاث ) ( آنندراج ).
دیرمان. [ دِ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دلدوز بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار با 150 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دیر ماننده . که دیر ماند .

دانشنامه عمومی

دیرمان، روستایی در دهستان تلنگ بخش تلنگ شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۸۲۶ نفر ( ۲۳۱ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم