دم سردی

لغت نامه دهخدا

دم سردی. [ دَ س َ ] ( حامص مرکب ) صفت و حالت دم سرد. || گفتن سخنهای سرد و بی اثر :
ز دم سردی واعظان پر مجوش
غفور است ایزد تو ساغر بنوش.ظهوری ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گفتن سخنهای سرد و بی اثر .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم