درنگ نمودن

لغت نامه دهخدا

درنگ نمودن. [ دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) درنگ کردن. تأخیر نمودن. کندی کردن. تری. تعریش. تفخذ. تهنید. مُعارّة. ( منتهی الارب ): تعجس ؛ درنگ نمودن و بازایستادن. تقطی ؛ درنگ و تأخیر نمودن. مداومة؛ همیشه داشتن چیزی را و درنگ نمودن در آن. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

درنگ کردن تاخیر نمودن کندی کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق فال تاروت فال تاروت