درح

لغت نامه دهخدا

درح. [ دَ ] ( ع مص ) راندن و دفع نمودن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
درح. [ دَ رَ ] ( ع مص ) پیر شدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
درح. [ دَ رِ ] ( ع ص ) پیر و سالخورده و هرم ( مذکر و مؤنث در آن یکسان است ). ( از اقرب الموارد ).
درح. [ دُرُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طبس مسینا بخش در میان شهرستان بیرجند، واقع در 120هزارگزی جنوب خاوری در میان و آخرین حد راه اتومبیل رو از بیرجند، با 1484 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. و معدن سنگ مرمر دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

درح شهری در بخش درح شهرستان سربیشه استان خراسان جنوبی ایران است. این شهر از ارتقای روستای درح در سال ۱۳۹۸ ایجاد شد.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۲٬۴۳۱ نفر ( ۶۵۵ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم