دراتق

لغت نامه دهخدا

دراتق. [ ] ( اِ ) دمشقی گوید: او را فرسنک گویند و درخت شفتالو بود و رنگ درخت او زرد بود و بعضی سرخ بود و پوست چوب او هموار بود و نرم و «آی » گوید: اغلب عجل مصراعی گفته کمرلغة الفرسنک المهالب و معنی او خوخ گفته است ، و شمر گوید: از یکی از زنان قبایل حمیر که بفصاحت مشهور بود از غذای ایشان سؤال کردیم ، گفت : میوه ایست در بلاد ما همچنانکه انجیر در بلاد شما و عادت قبیله حمیر آنست که در تعاریف لام را به میم بدل کنند و گویند ام تین و ام عنب بجای التین و العنب. ( ترجمه صیدنه ابوریحان ).

فرهنگ فارسی

دمشقی گوید او را فرسنک گویند و درخت شفتالو بود و رنگ درخت او زرد بود
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال میلادی فال میلادی فال ای چینگ فال ای چینگ فال چوب فال چوب