خوگری

لغت نامه دهخدا

خوگری. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) اعتیاد. عادت پیداکردگی. عادت یافتگی. ( یادداشت مؤلف ). || الفت. انس. الفت یافتگی. انس پیداکردگی. استیناس. ( یادداشت مؤلف ) : خوگری از عاشقی بتر بود. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ فارسی

اعتیاد عادت پیدا کردگی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال سنجش فال سنجش فال مکعب فال مکعب فال قهوه فال قهوه