خواب و خور

لغت نامه دهخدا

خواب و خور. [ خوا / خا ب ُ خوَ / خُرْ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خواب و خوراک. ( یادداشت مؤلف ). کنایه از راحتی و بی خیالی و تنبلی :
خواب و خور کار تن تیره ست تو مر جانت را
چون کنی رنجه چو گاو و خر ز بهر خواب و خور.ناصرخسرو.کسی که قصد ز عالم بخواب و خور دارد
اگرچه چهرش خوب است طبع خر دارد.ناصرخسرو.گرنه با کام تو بود این همه تقدیر چرا
به همه عمر چنین خواب و خورت کام و هواست.ناصرخسرو.کار خر است خواب و خور ای نادان
با خر به خواب و خور چه شوی همسر.ناصرخسرو.باد بر هفت فلک پایه تختش چندانک
چار صنف حیوان خواب و خور آمیخته اند.خاقانی.ببازی نبردم جهان را بسر
که شغلی دگر بود جز خواب و خور.نظامی.ز بخت بی ره و آیین و پاو سرمی زیست
ز عشق بیدل و آرام و خواب و خور می گشت.سعدی ( بدایع ).|| فراش. تختخواب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خواب و خوراک کنایه از راحتی و بیخیالی و تنبلی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تک نیت فال تک نیت فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی