خضب

لغت نامه دهخدا

خضب. [ خ َ ] ( ع اِ ) سبزی شکوفه خرما. ج ، خضوب. || سبزه نودمیده بباریدن باران. ( منتهی الارب )( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). || سبزی که از درخت برآید در اول برگ آوردن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ).
خضب. [ خ َ ] ( ع مص ) رنگ کردن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). منه :خضب الید و غیرها خضبا؛ رنگ کرد دست و جز آنرا بحناو هرگاه دست و موی و جز آنرا ذکر نکنند، می گویند: خضب خضابا. ( ناظم الاطباء ). || سبز شدن شکوفه خرما. || برآمدن گیاه از زمین. منه : خضبت الارض. || سبز شدن درخت. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

رنگ کردن چیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت