خروط

لغت نامه دهخدا

خروط. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) ستور سرکش که رسن از دست کشنده درگسلاند و راه خود گیرد. ج ، خُرط. || زن فاجره. || کسی که بنادانی و بی تجربتی بکاری درآید بی دریافت انجام. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

ستور سرکش که رسن از دست کشنده درگسلاید و راه خود گیرد یا زن فاجره .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم