خرقه کردن

لغت نامه دهخدا

خرقه کردن. [ خ ِ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دریدن. پاره کردن :
چو نقل کرد روانش مسافر ملکوت
برای عزّش بر عرش خرقه کرد وطا.خاقانی.در مشرق آفتاب چنان جامه خرقه کرد
کآواز خرق جامه بمغرب شنیده اند.خاقانی.گفت پس از چار مه که چادر من باد
خرقه کند بهر عرس جای جمال است. خاقانی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پاره کردن دریدن چاک زدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال درخت فال درخت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشقی فال عشقی