خرزی

لغت نامه دهخدا

خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) خرده فروش. ( برهان قاطع ). خراز. ( از ناظم الاطباء ). پلچی فروش. ( یادداشت بخط مؤلف ) : خزمک. مهره ای بوده که کودکان را ازبهر چشم بد بندند و خرزیان فروشند. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
خرزی. [ خ َ ] ( ص نسبی ) انتساب به خرمهره فروش. ( از انساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

انتساب به خرمهره فروش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال ارمنی فال ارمنی فال احساس فال احساس فال تخمین زمان فال تخمین زمان