خذا

لغت نامه دهخدا

خذا. [ خ َ ] ( ع مص )سست و کوفته گردیدن گوش و از بیخ گوش رو بصورت افتادن آن و آن در اسب و خر و خرگوش است و این یا از حیث خلقت است یا امری عارضی است. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). صاحب صبح الاعشی آنرا از عیوب خلقی اسب شمرده و می گوید: و هو ان یکون اذناه مستر خیتین منکوستین نحو العینین و الخدین ، کاذان الکلاب السلوقیه. ( صبح الاعشی ج 2 ص 24 ).
خذا. [ خ ُ ] ( اِ ) خدا. رب. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خدا رب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال نخود فال نخود