حسن گندمگون

لغت نامه دهخدا

حسن گندمگون. [ ح ُ ن ِ گ َ دُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گندمین. رنگ گندمین. حسن سرخ که به سیاهی زند :
گو بکش شمشیر بر من حسن گندمگون یار
هرچه آید بر سر فرزند آدم بگذرد.واقف ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

گندمین رنگ گندمین حسن سرخ که بسیاهی زند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال لنورماند فال لنورماند فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت