حذاقه

لغت نامه دهخدا

( حذاقة ) حذاقة. [ ح َ ق َ ] ( ع مص ) حِذاق. حِذق. سخت زیرک سار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). زیرک شدن. ( دهار ). زیرکی. استادی. مهارت. نیک دانی. زیرک ساری. زیرک شدن درکاری. دانائی. حذاقت صبی در قرآن یا عملی از اعمال ؛آموختن کودک قرآن یا کاری را و زیرک شدن در آن. ( منتهی الارب ). || حذاقت شی ٔ؛ بریدن یا کشیدن آنرا برای بریدن به داس و مانند آن. ( منتهی الارب ).
حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( ع اِ ) طعام. ( مهذب الاسماء ). چیزی از طعام : ما عنده حذاقة؛ نیست نزد او چیزی از طعام. ( از منتهی الارب ). و رجوع به حُذافة شود.
حذاقة.[ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) پدر بطنی از ایاد. ( منتهی الارب ).
حذاقة. [ ح ُ ق َ ] ( اِخ ) نام جد ابی دؤاد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام جد ابی دواد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب فال ابجد فال ابجد فال تخمین زمان فال تخمین زمان